از دست رفتگان !

به نام خداوند خون خدا !

بسوزید ای شمع های سوزان شب . چراغ های یتیمان گم شده در دل دشت . بسوزید ، اما آرام ، شاید کودکی ، خفته در خواب ابدی از صدای آشنای سوختنتان بیدار شود و صدای فغانش ، نا محرمان نا مردم را به آن سمت بکشاند .

بسوزید ، اما آرام و بی صدا . شاید از صدای اشک ریختنتان دل زمین باز شود و اهلش را از درد و غم در خود فرو بکشد . آه که این غم سوختن دارد ، سوختنی به پهنان مصیبت کربلا !

شاید تو از جمع دل سوختگان دور افتاده ای ؟! وقتی آرام به شاخه های بی برگ درخت امید تکیه داده و اشک های زیبایت دل سنگ را به آتش می کشد ... نه اشتباه است ، تو پیشوای آنانی ، چطور ممکن است از جمع دور بیفتی ؟! پس آرام باش ، آرام تر از همیشه . تمام نگاه ها به سوی توست . اگر تو در میان جمع شمع ها فریاد بر بیاوری و از این غصه ناله کنی ، جا ندارد باقی دل سوختگان ، از داغی صورت هایشان سر تا به پا آتش بگیرند ؟! چرا جا دارد ، و تو خود این را بهتر از من می دانی ... ای شمع تنهای دل سوخته !

دیدی سحرگاه نفس های به آرامش رسیده یک به یک پر کشیدند و رفتند ، و ظهر تو ماندی و خون خدا و کودکان و بی آبی ؟! به یاد می آوری هنگامی که می سوختی و فریاد می زدی : مهلا مهلا یابن الزهرا و او ایستاد ؟! به یاد می آوری هنگامی که نیزه دار با نیزه می زد و شمشیر دار با شمشیر ؟! به یاد داری آن هنگام را که نور هستی خاموش شد ؟! شاید آن گاه در دلت خواندی : یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه ... چطور از هم چو تویی می پرسم در حالی که نیک می دانم اگر عنایت امامت نبود ، وجودت از حرارت و داغی ذره ذره آب می شد ، تا جایی که از شمعی چون تو جز آهی باقی نمی ماند !

بگذار برای اولین بار تو را از زاویه ی دیگر بنگرم ، از زاویه ای مخفی مانده و مقامی بالاتر از آن چه ذهن ناقص من به آن قد می دهد ! گمان می کنی نمی دانم اگر دعا می کردی ، تمام سیاهی از زین اسب به زیر می آمد و خورشید از پشت دشت تاریک دامن کشان طلوع می کرد ؟! گمان می کنی نمی دانم اگر اراده می کردی یک نفر از مست های لایعقل زمان زنده نمی ماند ؟! گمان می کنی نمی دانم که تو به مقام استجابت بی شرط رسیده بودی ؟! چرا می دانم ، همان قدر این را باور دارم که به هستیم اعتقاد دارم . اما این را هم خوب می دانم که تو نیز هم چون خون خدا به مقام رضا رسیده بودی .

شمع وجودم : اگر تو نبودی کربلایی نبود . و اگر تو می سوختی ، خون خدا زیر پای نامردمان زمان پای مال می شد . تو ماندی ، تا هم شمع باشی و هم کعبه ! کعبه ی پس لرزه های زلزله ی ویرانگر عاشورا . کعبه ی قیام های اهالی مدینه و مختار ها و ... . بگذار بهتر بگویم . تو شمعی بودی که سوختی و راه را نشان دادی . شمعی از بیرون روشن و از درون روشن تر ! پس نه از زاری حالت اشک می ریزم ، که از حسرت با تو نبودن و صبر تو را نداشتن درد می کشم . حسرت در کنار تو بودن و به پای خون خدا فدا شدن . حسرت سهمی در سفره ی عظیم عاشورا داشتن . سفره ای که معرفت انبیای الهی ثمره ی بهره بردن از آن است . 

و چگونه می توان فراموش کرد که شمع وجود شمع های دیگر شدی ، هنگامی که اه حسرت ، امان اشک ها را بریده بود ؟! همان هنگام که نگاه سوزان شمع های باز مانده ، دل دشت بی پروانه را به آتش می کشید و پروانگان ، همه فدای خون خدا ... . و تو ماندی و آخرین نگاهت بر عزیز زهرا . سوزان و خسته اما آرام ، چرا که اگر تو فعان می کردی ، دیگر نه زمین را امانی می ماند و نه آسمان را و نه عرصه ی نیلگون دریا ها را ... و نه مرغان هوایی در هوا می ماندند و نه ماهیان دریا در آب و نه جنیان در آرامش . پس دم فرو بستی ، بی آن که ذره ای نارضایتی از خداوند در سکوت سهمگینت موج بزند .

پس ای زینب زینت باغ دل ها ، ای نو گل خوش سیمای پرپر شده ی جان ها ... چه کردی آن هنگام که از کنار خون خدا همراه کاروان مست از پیروزی ، می گذشتی ؟! آیا آرزو کردی زمین دهان باز کند ؟!

هرگز ... تو در مقام رضا بودی ...

نگاهت می کنم ای اسوه ی صبر و صلابت

که ای کاشم کنی در روز محشر یک عنابت

نه بر سیل خطا های پر از خجلت نگه کن

شفاعت کن ، من بی چاره را کن تو شفاعت

تمریناتی برای پاس یک دست

سلام دوستان .

امیدوارم که حالتون خوب باشه و از این روز های پر برکت کمال استفاده رو کرده باشید .

امروز می خوام بعد از یک مدت ، آپ فنی بکنم . امیدوارم که به دردتون بخوره .

همون طور که قبلا هم عرض کردم یکی از مهم ترین توانایی های ستتر امروز ، توانایی پاس یک دسته ، چیزی که اگر ستتر به اون مسلط باشه به راحتی می تونه ، خیلی کار ها رو انجام بده . و قول دادم که چند تمرین در باره بذارم . که متاسفانه به خاطر حواس پرتی و کم حافظگی (!) فراموش کردم و توفیق نداشتم که در این باره براتون بنویسم . تا این که یکی از سروران گرامی و ارجمند این مطلب رو به این حقیر گوش زد فرمودند .امیدوارم که کاربردی باشه و قابل قبول .

اما قبل از شروع لازمه یاد آوری کنم که تمام این تمرین ها در سطح مقدماتیه و مسلما سطح حرفه ای تر تمرینات کاملا متفاوتی رو می طلبه . اما از اون جایی که 99 درصد ستتر های دنیا در این مورد خاص غیر حرفه ای هستن ، زیاد ناامید نشید از خودتون !

1. پاس یک دست و سبد بسکتبال : شاید بسکتبال یکی از نزدیک ترین ورزش ها به والیبال باشه ، و به عبارت دیگه برادر تنی والیبال بسکتباله ! یکی از شاهد مثال های این مسئله همین تمرینه که می خوام بهش بپردازم .

موارد مورد نیاز : 1. توپ والیبال 2. یک نفر برای پرتاپ توپ 3. سبد بسکتبال 4. یک مانع ( هر چیزی که توجه شما رو به عنوان مانع جلب کنه و نذاره از یک محدوده خاص خارج بشید )

روش کار : اول به موازات تخته ی سبد بسکتبال می ایستید . فرد مقابل هم رو به روی شما می ایسته در حالی که توپ رو توی دست داره . بعد توپ رو برای شما پرتاب می کنه . شما با یک چرخش به طرف سبد بسکتبال و با دست راستتون سعی می کنید ، توپ رو توی سبد بندازید ( در واقع فرض کنید که کنار تور ایستادید و می خواید پاس بدید ، با این تفاوت که توپتون باید بره توی سبد بسکتبال ) .

بعد از این که چند تا انداختید و اصطلاحا قلق گیری کردید . مانع رو پشت سرتون ( در حالتی که خودتون به موازات تخته ی بسکتبال قرار دارید ) و در جایی متناسب با اون چیزی که قلق گیری در مورد توانایی هاتون به شما گفته می ذارید . از این به بعد حق تکان خوردن از کنار مانع رو ندارید و باید به صورت ثابت قرار بگیرید .

2. دیوار و پاس یک دست : این تمرین شاید کمی خطرناک باشه ، اما خیلی می تونه به شما کمک کنه . بنابر این اگر کمی دقت کنید و درست انجام بدید تمرین فوق العاده مفیدیه .

موارد مورد نیاز : 1. توپ والیبال 2. یک نفر برای پرتاب توپ 3. یک تشک ( دلخواه )

روش کار : اول تشک رو روی دیوار بذارید تا از آسیب احتمالی جلو گیری بشه ( فقط برای احتیاط می گم چون به هر حال کار یک دفعه می شه و خدای ناکرده بنده شرمنده ی شما می شم ) .

فرض کنید که توی زمین والیبال ایستادید و منطقه ی عقب هستید ، یک دفعه یک دریافت تیز به طرف وسط تور صورت می گیره ، طوری که شما وقتی به توپ می رسید ، اولا بدنتون رو به توره ( به جای این که به موازات تور باشه ) ، دوما سرعتتون زیاده ، سوما توپ تقریبا ارتفاعش جوریه که وسط تور می خوره و ... ==> عملا شما نمی تونید برید زیر توپ و با دو دستتون پاس بدید . در این تمرین ما می خوایم این شرایط رو شبیه سازی کنیم .

پس شما در فاصله ی سه تا چهار متری از دیوار قرار می گیرید . یک نفر توپ رو از سمت چپ شما و با فاصله ی سه متر از شانه ی چپ شما ( فرض کنید که بازی کن منطقه ی 5 چنین دریافتی کرده و شما منطقه ی یک هستید . ) توپ رو به طرف دیوار می اندازه ( البته کمی قوس دار ، چون نمی خوام زیاد سخت بشه ) . با یک مکث بعد از رها شدن توپ ، شما به طرف دیوار ( معادل تور !) می دوید . و حدود یک متر مونده به دیوار دست مورد نظرتون رو ( چپ یا راست ) می کشید و پاس پشت خط وسط می دید ( یا هر پاس دیگه ای ) .

چرا این تمرین رو کنار دیوار انتخاب کردم ؟ 1. ممکنه در تمرین مربی به شما این اجازه رو نده که از تمام امکانات داخل زمین استفاده کنید ، چون این تمرین عملا یک زمین رو به طور کامل اشغال می کنه . 2. ممکنه در تمرین کنار تور زرنگی کنید و بخوابید و پاس بدید ( که در این حالت از زیر تور رد می شید یا با ساعد پاس می دید ) اگر در کنار دیوار چنین امکانی نیست ، چون بدنتون نابود می شه اگر به دیوار بخوره !!! 3. می خواستم تمرکزتون رو به هم بزنم تا توی شرایط سخت امتحان پس بدید ! 4. می خواستم ثابت کنم با کمترین امکانات می شه تمرین اختصاصی کرد و ...

3. پاس یک دست از کنار تور : این تمرین نیاز چندانی به توضیح نداره و خیلی تمرین رایجیه ، یک نفر ، یک توپ رد برای شما می ندازه و شما به هر منطقه ای که خواستید با دست راست پاس می دید .

همین تمرین رو می شه به شکل حرفه ای تر هم اجرا کرد به این شکل که . شما مثلا کنار آنتن می ایستین ، بعد طرف مقابل توپ رو به صورت رد و با قوس ( که به توپ برسین ) ، می ندازه . شما می دوید و در لحظات آخر دست راست رو بالا میارین و پاس می دید . در واقع همون پاس یک دست رو با حرکت انجام می دید . من بیشتر این مدل رو برای پاس بریده دیدم .

4. پاس یک دست خانگی (!) : این تمرین بیشتر جنبه ی تقویت و افزایش تسلط شما روی توپ رو داره . تمرین به این شکله که روی زمین و رو به روی یک دیوار می خوابید . فاصله ی شما با دیوار متناسب و توانایی خودتونه ، بد نیست یه کم امتحان کنین تا یه فاصله ی مناسب به دست بیارین . توپ رو بالا می ندازین و با یک دست ، دلخواه شروع می کنین و توپ رو به دیوار می زنین . بعد با دست دیگه تمرین رو ادامه می دین . مثل بازی اسکواش با این تفاوت که بازی کن ها دست های شما هستن و توپ نباید روی زمین بخوره .

5. دیوار شخصی و پاس پشت (!) : رو به روی یک دیوار بایستید . توپ رو توی دستتون بگیرید ، توپ رو به صورت اسپایک به زمین بزنید تا به دیوار بخوره و بیاد بالای سرتون ( سعی کنید جوری باشه که فاصله اش با سرتون زیاد باشه ، انگار یک دریافت رد اومده روی سرتون ) . باقی کار با خود شماست . هر شرایطی رو که دوست داشتید تصور کنید و مطابق با اون ، بچرخید ( یا نچرخید !) و با یک دست دلخواه پاس بدید .

6. یک دست با فاصله ی کم از دیوار : این تمرین هم تمرین بسیار ساده ایه و برای اینه که تسلط شما روی یک دست زیاد بشه و به این شکله که با فاصله ی کم ( حدود سی سانت ) از دیوار بایستین . دستتون رو سعی کنین تاجایی که می شه صاف کنین و کشیده باشه . توپ رو بالا بندازین و با یک دست شروع کنین با دیوار پنجه بزنین . نکته ی مهم توی این تمرین اینه که باید تا حد امکان سرعت پنجه زدنتون ( مچ زدن با یک دست ) زیاد باشه . البته این تمرین رو به شکل اسکواش ( که قبلا در مورد تمرین خوابیده گفتم ) می شه اجرا کرد .

خوب دوستان تمرینات ساده خیلی زیاد هستن ، اما برای رسیدن به اون هدفی که تعریف کردم ، خیلی خیلی راه زیاده ، شما اول باید سعی کنین که تسلطتون رو روی یک دست زیاد کنین تا بریم سراغ اون تمرین های اصلی .

راستی لازمه یک نکته رو هم بگم : در والیبال امروز ، حرکت یک دست مثل الاکلنگ می مونه ! یعنی این که قبل از استفاده که از دست راست ( به دلیل کاربرد هاش در والیبال امروز دست راست رو مثال زدم ) ، دست چپ هم بالاست ( گاهی حتی بالاتر از دست راست ، و گاهی پایین تر ) ، وقتی که شما می خواید با دست راست پنچه بزنین ، مثل الاکلنگ دست چپ رو می کشین پایین و در همین حین دست راست با تمام توان به توپ می خوره ( البته اگر پنجه قوی باشه ، بیشتر از قدرت بازو قدرت مچ در پاس یک دست تاثیر می ذاره ) .

نکته ی بعدی کاربرد پا و کمکش در زدن پنجست که فکر می کنم نیاز چندانی به توضیح نداشته باشه ، حرکت پرانتزی پا خیلی می تونه شما رو در زدن پنجه ی درست کمک کنه .

من خودم با این سبک الاکلنگ نه موافقم نه مخالف ، دلیلش هم اینه که در هدفی که من برای حرکت یک دست تعریف کردم ، عملا یک ستتر باید بتونه ، مثل پنجه ی عادی با یک دست پاس بده ، بنابر این اگر کسی به اون هدف برسه ، نیازی به این حرکت نداره ( البته حرکت پا همیشه لازمه ) . اما اگر کسی به این جا اومد تا فقط در حد عادی و برای استفاده ی ضروری این پاس رو یاد بگیره ، باید حتما این نکته رو رعایت کنه تا پاس هاش دقیق باشه .

خوب دوستان این بخش هم تموم شد ، انشالله اگر عزیزان تمایل داشتن بعدا تمرینات حرفه ای تر رو هم می ذارم . امیدوارم که راضی بوده باشید .

موفق باشید و فراموش نکنید :

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

ما ، آن جا ، کدام صف ؟!

به نام خالق فروغ تاریکی ها .

می خواستم شاهکار جدید ادبی بیافرینم ! که وجودش لبریز از آرایه های سنگین ادبی باشد . تک تک کلماتش ناخوانا و سنگین و متقن . حتی چند خطش را هم نوشتم :

" گاهی که سر بر روی زمین حسرت می گذارم و به پهنای تفکر غرق دریای غصه می شوم ، به یاد این می افتم که جا دارد که ما انسان ها از سر غصه و غم بمیریم و وجود بی مقدارمان را در پهنه ی فراموشی ها به عرصه ی نیستی بسپاریم !

ما فراموش کرده ایم که غم تا چه حد وسیع است و درد تا چه حد سوزناک ! به خدا باید بسوزاند این درد که"

اما پشیمان شدم ! چه فایده دارد که بنویسی و هیچ کس نفهمد ، و هیچ کس دردت را درک نکند و نفهمد که عنان سخن را به کدام سمت می کشی ؟! پس ساده می نویسم . بدون تکلف و خالی از آرایه های بی جان ادبی ! ساده می نویسم :

درد دارد وقتی می بینی که یک پست مزخرف در مورد یک شخص پر از کامنت های گوناگون می شود ، اما وقتی چند بیت شعر در مورد امام حسین - علیه السلام - می نویسی ، تنها یک یا دو نفر قبول زحمت می نمایند و بیان می کنند که ایشان هم در داغ فراق می سوزند !

ساده می نویسم : درد دارد وقتی در خیابان قدم می زنی و می بینی همه با لباس های سیاه شده از غم و لب هایی خندان قدم می زنند و این تناقضی که وجودت را مملو از درد می کند ، مانند افعی دوباره قلب تیره ات را نیش می زند و تیره تر می کند . درد دارد وقتی می بینی که از بلند گوی ماشین ها صدای نوحه و سینه زنی بلند است ( که چند وقت پیش از همان بلند گوها نوای موسیقی گروه های پاپ و متال و راک و ... پخش می شد ! ) و می بینی که این نوحه ها به جای اشعار سنگین و متقن مانند شعر محتشم - رحمت الله علیه - پر از اشعار سبک و کم معنا مانند : انا کلب الرقیه است !

آی آدم ها به کجا می رویم ؟! به خداوندی خدا که سگ بودن هنر نیست ! امام حسین - علیه السلام - شهید نشده است که ما سگ او باشیم ! اما حسین - علیه السلام - شهید شد که ما انسان شویم ! چه تفاخری به سگ بودن است وقتی می خوانیم : " اولئک کل انعام بل هم اضل " ؟! چه تفاخری به سگ بودن است وقتی پست ترین موجودات جهان سگ است ؟! به قول عزیزی : ما مرد انسان بودن نیستیم ! سگ وقتی صاحبش را کشتند ، می گذارد و می رود ، انسان است که تا پای جان برای سرور و مولایش می ایستد !

ساده می گویم : درد دارد وقتی به فلان جا و بهمان جا می روی و می بینی برای هم جک می گویند و می خندند ! و شب به هیئت می روند و سینه می زنند و اشک می ریزند ! اگر اشک از روی درک است ، پس خنده چیست ؟! و اگر درکی نیست ، پس چه حاجت به این اشک هاست ؟! به خدا که من منکر آن روایت زیبا نیستم که : ( نقل به مضمون ) هرکس در عزای ما بگرید ، یا بگریاند ، یا خود را به گریه بزند خداوند متعال بهشت را بر او واجب می گرداند . اما ای دریغ که آیا این اشک ها نه برای ریاست ؟! آیا این اشک ها نه برای این است که بگوییم ما هم گریه کردیم ؟! پس اگر غیر از این است تاثیر آن ، هرچند کوتاه مدت ، کجاست ؟!

ساده می گویم ، چون نمی خواهم درد را در راز پنهان کنم : درد دارد وقتی که می بینی وبلاگ ها از حرف های مزخرف عاشقانه لبریز شده و یک خط در مورد عشق به خدا نوشته نمی شود . یک خط در مورد کسی که همه چیزش را در راه خداوند فدا کرد نوشته نمی شود . ای داد که حصار های معرفت به خدا و فاصله های عفاف ، پرده دری شده و طناب وصل به خداوند به آخرین تار خود آویزان ! ای داد که از اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - جز پوست و غشری ظاهری چیزی به جا نمانده و ما در وادی نا کجا آباد به دور خویشتن خویش می چرخیم ! وای بر ما اگر کارمان به جایی برسد که از فساد زمانه ی مان ، حاجتی دوباره به قیامی حسینی - علیه السلام - باشد !

ساده می گویم و بی آلایش ، به دور از تمام آرایه های شکسته و بی قوت ادبی : خاک بر سرمان ! ما ماندیم و این کویر تنهایی و حسین - علیه السلام - زمان شمشیر به دست در برابر یزید - لعنت الله علیه - فساد ! خاک بر سرمان که دوباره حسین - علیه السلام - را تنها گذاشتیم . و لب های خندانمان ، شادی های مستانه ی مان ، تفریحات حراممان ، دوباره خورشید زمان را بر نیزه کرد ! خاک بر سرمان که اگر در عاشورا بودیم ، در کنار آن بدمستان خراب از خمر جاه و مقام ، راه شریعه ی فرات را بر آن نازنین فرزند پیامبر می بستیم ! خاک بر سرمان که از اسلاممان همین را می دانیم که باید در عاشورا سیاه بپوشیم و در غدیر خم سفید ! خاک بر سرمان که دور و اطرافمان را پر از کتاب های رمان و جک و لطیفه و ... می کنیم و یک بار در عمرمان کتاب ارزشمند شبهای پیشاور را حتی ورق هم نزدیم !

به کجا می رویم ؟! به کجا می رویم ای انسان های جاوید ؟! به کجا می رویم در بین این همه تنگنا های پنهان و پیدای زمان ؟! ما راه را گم کرده ایم یا راهنمایمان راه را بلد نیست ؟! شاید هم ما راهنمایانمان را اشتباه انتخاب کرده ایم ؟! آی آدم ها ! نرسد آن زمان که فریاد بزنیم : یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا ! که تلالو فریاد سوزانمان صحرای محشر را در نوردد ! کارمان به جایی نرسد که مصداق بازر : والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی ظلمات ، شویم ! آیاتی که هر روز صبح برای حفظ سلامتیمان موقع خروج از خانه می خوانیم ، به امید این که خداوند ما را از شر بلاهای جسمانی و نه روحانی حفظ کند !

آی آدم ها ! فراموش کرده ایم که هر روزمان کربلاست و هرجا کربلایی ؟! چرا فقط شعار کربلایی بودن می دهیم ؟! درد دارد آن جا که وبلاگمان را به رنگ سیاه محرم در می آوریم ، اما باز از غم فراق و درد دوری یار می نویسیم !!! اگر یار حسین - علیه السلام - است ، پس محبوب غیر از او چیست ؟! و اگر محبوب ، غیر از اوست پس این رنگ کربلایی چیست ؟! به خدا درد دارد وقتی که من بشر به سمت آتشی از جنس شرر می روم !

خاک بر سرمان که از عزاداری برای امام حسین - علیه السلام - تنها مداحی و سینه زنی اش را می شناسیم ، موقع سخنرانی در کوچه می ایستیم و برای هم اس ام اس می خوانیم و می خندیم ! و موقع سینه زنی با داد و فریاد ( به قول مالوف هیئتی گری ! ) پایمان را بر سر و دست این و آن می گذاریم و می رویم وسط جمعیت ، و نمی فهمیم که آن روحانی سخن ران ، تا لحظاتی قبل از قول روایات می گفته : حق الله را خدا می بخشد ( آن هم با شرایط ) ، اما حق الناس ( زیر دست و پا له کردن مردم ) را خدا نمی بخشد ! خاک بر سرمان که در میان سینه زنی ها هم آن را انتخاب می کنیم که نوای تند دارد ! می گوییم فلانی قشنگ می خواند ، صاحب سبک است ! سبکش را از فلان موسیقی گرفته !

وای بر ما که هر جا هر چیز می شنویم دقیقا عکس این سخن امام علی - علیه السلام - عمل می کنیم که : انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال ! و می گوییم تو که این حرف ها را می زنی آیا خود عاملی ؟!

ای کاش همیشه از خودمان می پرسیدیم که : آیا عاملیم یا نه ! نه این که از دیگران بپرسیم که آیا عاملاند یا نه !!!

امام حسین - علیه السلام - را تنها گذاشتیم ، آیا زمان بازگشت نیست ، ای کوفیان مدعی ؟!

عزادار سوز وصل !

در این صحرای تنهایی یکی تنها میان غم

زده خنجر به سوی این همه سرباز تنهایی

در این وادی کسی تنها نمی ماند اگر باشد

حسینش سرور و مولا و تنها یار و دلداری

پ.ن : به مناسبت ایام عاشورا یک تواشیح (؟!) گذاشتم . خیلی دلم می خواد نظرتون رو در مورد سلیقم بدونم ! من خودم خیلی دوست دارم این تواشیح رو . البته حجمش کمی بالاست ، اگر درست لود نشد کمی صبر کنید و دوباره اجرا کنید .

التماس دعا

ده مزخرف در مورد موفقیت یک ستتر !!!

سلام دوستان عزیز و گرامی . امیدوارم که حالتون خوب باشه .

چون که نمی خوام یک پست خیلی بلند بذارم و پست اصلی رو برای روز سه شنبه گذاشتم ، می خوام یک چیز جالب براتون بذارم .

چند وقتیه که توی دنیای نت یک مقاله ( مقاله که چه عرض کنم ، گل واژه نامه !!!) پخش شده با این نام که :

ده کلید موفقیت یک پاسور :

در زیر موارد رو آوردم و نقدش کردم ...


۱- با مهاجمان خود صحبت کنید.

چه گفتار نغز و دلکشی ! این دوستمون توضیح نداده که صحبت کردن با مهاجم به چه منظوری انجام می شه . صحبت کردن برای بهتر اسپایک زدن ؟ جلب اعتماد بازی کن ؟ ایجاد روحیه و آرامش ؟ بحث فنی و تاکتیکی ؟ یا ...

صحبت کردن هزاران بعد داره ! شما می تونید با یک بازی کن یک ساعت تمام صحبت کنید و هیچ نتیجه ای نگیرید ، اون وقت این می شه کلید ؟! می تونید با یک بازی کن به اندازه ی دو کلمه حرف بزنید و از این رو به اون روش کنید ! تا حالا به این فکر کردید که جمله ی : آبروم رو دست تو سپردم ! تا چه حد می تونه روی یک اسپایکر تاثیر بذاره ؟!

این دوستمون دقت نکرده که زبان و صحبت کردن یه چیز زندست . کلمات جون دارن ، زندگی می کنن ، شفا می دن ، آتیش می زنن و ... حالا با همین یک جمله ی ساده ، یک ستتر تازه کار ( برای یک آدم حرفه ای که این موارد اصلا معنی نداره ! ) چه طور می تونه بفهمه که باید چی کار کنه ؟!

۲- آرام باشید.

یعنی این یک جمله شاه بیت این کلید هاست ! آخه یعنی چی آروم باشید ؟! بهترین ستتر های جهان هم توی شرایط حساس نمی تونن آرامش خودشون رو حفظ کنن ! گاهی لازمه در مورد بعضی ستتر ها اصلا آرامش وجود نداشته باشه ! بعضی ستتر ها هر چی بیشتر داد و بی داد کنن بهتر نتیجه می گیرن ! هر چی بیشتر تکاپو داشته باشن بهتر کار می کنن . مثل گرانکین ستتر روسیه .

حالا جدای از این حرف ها چه طوری آروم باشیم ؟! چی کار کنیم که آروم باشیم ؟! فینال مسابقات المپیکه و تیم ما 23 - 24 عقبه ، من تماشاچی قلبم داره می تپه چه برسه به ستتر !

۳- همه چیز را در نظر داشته باشید.

این دیگه شاهکار بود ! اگر قرار بود که ستتر ها همه چیز رو در نظر داشته باشن که دیگه تیم برزیل 2 تا آنالایزور ( اون هم فقط اونایی که روی نیمکت کنار مربی می شینن ) بر نمی داشت با خودش ببره تازه اون ستتر ها که هر کدوم برای خودشون صاحب سبک هستن ! مگه پول مفت داره ؟!

اگر قرار باشه ستتر همه چیز رو در نظر داشته باشه که دیگه معنی نداره تعداد پست های وبلاگ قبلیم به حدود 70 تا برسه ! مگه دیوونم که این همه مطلب بنویسم که آخر هر کدومش وعده بدم توی پست بعدی ادامش رو می نویسم ( وبعد عمل نکنم !) .

اگر قرار باشه ستتر همه چیز رو در نظر بگیره دیگه معنی نداره که مربی بالای سرش باشه ، خودش همه چیز رو متوجه می شه ، از نوع پرش اسپایکر بگیر تا دست دفاع و ...

۴- با موقعیت سازگار شوید.

من که این رو خوندم مخم کاملا تعطیل شد . جون من یکی این جمله رو برای من تفسیر کنه ؟!

اگر منظورش اونی باشه که من متوجه شدم ، فقط یک دنیا حرف می خواد که توضیح بدیم چه زمانی ستتر باید چه طوری بازی کنه . می دونید منظورم چیه ؟! اون پست آخرین حربه رو بخونید . اون یک درصد هم از چیزایی که باید در مورد سازگاری با موقعیت گفته بشه ، نیست !!! ببینید اگر بخوایم کلش رو بررسی کنیم باید چند تا پست بنویسیم !

۵- با توجه به فرد بازی کنید نه سیستم .

یکی این رو توضیح بده ، جدی دیگه این یکی رو نفهمیدم ! پس ستتر ها تا حالا داشتن چی کار می کردن ؟! اگر منظورش یه ستتر مبتدیه که ، ستتر مبتدی چه می دونه سیستم چیه ! اگر هم که حرفه ایه ، بازیکن حرفه ای غیر از این که با توجه به بازی کنش پاس بده ، دیگه چی کار می تونه بکنه ؟! هرچند ما هنوز نفهمیدیم منظور ایشون از سیستم همون ارنجه ، یا سبک پاس ها ( مثل استفاده از دوبل ، کنده ، کنده تیز و ... ) ، یا ... ؟!

۶- با توجه به فرد بازی کنید نه وضعیت.

این یکی فکر می کنم ترکیب مورد 4 و 5 باشه ! ما که نه 4 رو فهمیدیم نه 5 رو ، این یکی دیگه نور علی نوره ! شاید هم گفته شده ، که تعداد موارد به 10 تا برسه ؟!

۷- پاس بلند بدهید.

بدون شرح بهترین عنوان این کلیده ... !!!

۸- بچرخید و با توپ رو به رو شوید.

منظورش اینه که حتما بدنمون موازی تور باشه و پاس بدیم ، یعنی از بغل پاس ندیم ؟! بعد اون وقت کدوم طرف بچرخیم ؟! سمت منطقه ی 4 یا 2 یا هر طرف که دیگه صلاح هست ( امیدوارم که بدونید جواب این سوال چیه ؟ ... عرف دنیا اینه که باید سمت منطقه ی 4  چرخید ) ؟!!!

اگر منظور اینه ، اون وقت با توپ رو به رو شوید معنیش چیه ؟! یعنی سنگ هامون رو با توپ وا بکَنیم ؟!

۹- توپ قابل ضربه زدن را پاس بدهید.

یعنی توپی رو پاس بدیم که خودمون بتونیم ضربه بزنیم ( اگر بخوایم بتونیم بهش ضربه بزنیم و امتیاز بگیریم ) ؟! یا این که توپی رو پاس بدیم که قابل ضربه زدن باشه ( که در اون صورت به لحاظ جمله بندی مشکل داره ... باید بشه : توپ را طوری پاس دهید که قابل ضربه زدن باشد !) ؟! اگر منظور این دومیه هست که توپ وسط یک سوم هم قابل ضربه زدنه ! حتی توپ پشت دو سوم هم قابل ضربه زدنه ( به جان خودم ! باور نمی کنید ؟!) ! اون وقت دیگه ستتر می خوایم چی کار ؟! بشکه که داریم ، پاس می ده دیگه !

۱۰- به دنبال پاس دادن به موقعیت پوششی خود برگردید.

تنها جمله ی به درد بخور این کلید های موفقیت ، همین جملست ! منظورش اینه که بعد از پاس حتما برای حمایت برید . همین جا یک نکته رو هم بگم :

ستتر عزیز ، هیچ نیازی نیست که شما پاس منطقه ی 2 رو بر گردی نگاه کنی ، با اعتماد به نفس پاس بده . بلافاصله هم بدون این که توپت رو نگاه کنی برو برای حمایت از اسپایکر !

انشاالله اگر فرصت شد در این باره بیشتر براتون خواهم نوشت .

خوب دوستان امیدوارم که تا این جا به اندازه ی کافی از این کلید های موفقیت بهره مند شده باشید ! و خیلی خوشحال می شم که نویسنده ی این مطالب ، یا یکی از دوستان بیاد بگه که من دارم اشتباه می کنم و این کلید ها کلی کار برد داره . البته به شرطی که با سلاح منطق باشه .

موفق باشید سروران عزیز .

معروف شناسی در سه سوت !

سلام دوستان .

از اون جایی که نام میر سعید معروف لکرانی ، مقدسه (!) و به قول ما وبلاگ نویسا مشتری جذب کن هم هست ( به خصوص از سمت موتور های جستجو )  ، تصمیم گرفتم که بر خلاف سنت موجود ، سنت شکنی کنم و این پستم رو به این جناب اختصاص بدم . که چه بسا برای من هم به واسطه ی نام ایشون اختر بگذره و کارم رونق بگیره و خلاصه وبلاگ پر بازدید بشه !

در نتیجه برای نیل به این مقصود شوم (!) به جای مزخرفاتی از جمله : سن ، وزن ، قد ، تاریخ تولد ، سایز پای چپ ، اندازه ی دور کمر ، تعداد موهای سفید ( یا سپید ؟!) روی سر ، تعداد دندان های کرم خورده و ... می خوام براتون در مورد چیزی بنویسم که تا به حال به عقل جنیان هم نرسیده چه برسه به مربیان محترم و وبلاگ نویسان که از گونه ی کمیاب انسان ( محض اطلاعتون عرض کنم که این گونه ی کمیاب هم اکنون که بنده با شما صحبت می کنم در حدود ۷ میلیارد نفر است !!! از تعداد دقیق برابچ جنی هنوز آمار دقیقی به ما مخابره نشده !!!) هستند !

خوب نمک کار بیش از اندازه رفت بالا و ممکنه عوارضی مانند فشار خون رو در پی داشته باشه که به همین دلیل از ادامه ی نمک ریختن برای حفظ سلامتی شما معذورم !

یادمه یه زمانی توی درس بسیار شیرین و طاقت فرسای شیمی (!) یه روشی بود به نام ۷ انگشت که به کمک اون می شد تناوب و گروه عناصر رو در سه سوت معلوم کرد . اون جا به شما یه سری معیار ها و روش ها رو یاد می دادن که می تونستید به راحتی تشخیص بدید که فلان عنصر برای کجاست و کدوم اربیتالش در حال پر شدنه و ... . در کل دوران جالبی بود .

حالا من می خوام چون کنم (‌شکل کهن : چه کار کنم؟!) ؟! می خوام به شما روشی رو یاد بدم که در اون سه سوته بتونید تا حدود ۵۰ الی ۶۰ درصد محل پاس جناب معروف رو پیش بینی کنید . یعنی به راحتی حدس بزنید که سعید خان ( که از قضا هم معروفه و هم معروف !) قراره کجا پاس بده ! از اون جایی که می دونم الان تبدیل به علامت سوال و تعجب ( اون هم به صورت هم زمان !) شدید ؛ بیش از این معطلتون نمی کنم و می رم سر اصل مطلب . اما از اون جایی که هیچ اصلی بدون مقدمه شروع نمی شه در زیر چند تا تذکر می خوام بدم :

اولا این که : بنده هیچ تضمینی نمی کنم که شما با خوندن این آموزش بتونید پیش بینی دقیقی ارائه بدید چون ممکنه به همون میزان که شما از این آموزش سر در میارید برادر عزیزمون هم شانسی شانسی بیان اینجا و این ها رو بخونن و برای کساد کردن کار و کاسبی ما روششون رو در سه سوت تغییر بدن ( احتمال منفی !!) . یا این که خود شما از آموزش سر در نیارید و به هر دلیلی نتونید پیش بینی درستی رو با توجه به قوانین انجام بدید . یا این که من در فهم یک الگوی خاص دچار اشتباه شده باشم و اشتباه به عرض شما برسونم . و یا این که خلاصه به هر دلیلی سبک بازی این دوستون در یک بازی خاص کلا عوض بشه . بنابر این پول خودتون رو برای خرید این آموزش بی خودی دور نریزید !

دوما تمام موارد زیر رو با توجه به مشاهده هام و برداشت هام بیان می کنم ، پس خیلی طبیعیه که خیلی چیز ها از قلم بیفته یا اشتباه بشه یا به هر دلیلی ناقص بیان بشه .

سوما در زیر اول توضیح می دم که چه شرایطی بر بازی حاکم شده و بعد می نویسم که در این شرایط چه پاسی داده خواهد شد ، پس حتما به شرایط دقت کنید . تقریبا می تونم بگم که اگر شرایط به طور تمام و کمال لحاظ شده باشه نوع پاسی که پیش بینی می کنم می تونه تا حدود ۷۰ ۸۰ درصد درست باشه و اگر شبیه اون شرایط باشه تقریبا می تونه تا حدود ۵۰ ۶۰ درصد درست باشه .

چهارما ممکنه که بعضی موارد شبیه هم باشن یا خلاصه شرایطشون مثل هم باشه توی این موارد ، هنر شماست که بتونید تشخیص بدید که الان کدوم حالت بر بازی حاکمه .

خب بیش از این شما رو معطل نمی کنم . این شما و این معروف شناسی در سه سوت ... سوت ها آماده ... بزنید اولی رو :

۱. اگر که توپ دو گوشه زمین باشه و شرایط بازی چندان بحرانی نباشه ( شرایط بحرانی مثل : مثلا بازی فینال باشه و ۲۳ ۲۴ به نفع حریف باشه و بازیکن مطمئن به ستتر نزدیک تر باشه . البته در کل شرایط در این مورد چندان تاثیری نداره !) پاس به منطقه ی دور تر داده می شه . مثلا اگر توپ بره ته منطقه ی ۲ یا انتهای سمت راست منطقه ی ۱ پاس میره به منطقه ی ۴ و به عکس . (البته عکسش کمتر صادقه به خصوص اگر بازی کن منطقه ی ۲ جلو باشه نه پشت خط ) .

۲. اگر دست ها و آرنج ها کاملا کشیده و توپ کمی مایل به پشت سر باشه پاس کوتاه داده می شه ( معمولا کوتاه باز یا بریده هست . ) .

۳. اگر شرایط بازی بحرانی باشه و خیلی روی معروف فشار بیاد به احتمال ۸۵ درصد توپ برای بازی کن سرعتی زن هست . مگر اینکه سه یا چهار پاس پشت سر هم رو ، سرعتی زن ، خراب کرده باشه !

در این جور شرایط ( وقتی فشار روش زیاده و می خواد پاس کوتاه بده ) از هر جای زمین که باشه ( تا محدوده ی یک سوم) به کوتاه زن پاس می ده .

۴. اگر توپ تا حدود وسط ( به خصوص به لحاظ عرضی ) یک سوم روی سرش برسه ، پاس کوتاه می ده ( مخصوصا اگر شرایط مورد ۳ توش صدق کنه )

۵. اگر یک بار یک پاس رو به کوتاه زن بده و خراب کنه به احتمال بالای ۹۰ درصد پاس بعدی ( اگر توپ مناسب باشه ، دقت کنید که گفتم مناسب باشه نه این که دریافت عالی روی سرش بیاد .) هم به خود کوتاه زن داده می شه ( معمولا کوتاه باز) .

۶. اگر توپ کاملا روی سرش برسه و سرعتی زن روی هوا باشه و معروف نپریده باشه به احتمال خیلی زیاد پاس برای منطقه ی ۴ هست .

۷. اگر توپ روی خط یک سوم باشه ( یا کمی عقب تر) و منطقه ی ۳ ( یه جورایی می شه گفت دریافت می یفته پشت سر سرعتی زن و عملا امکان پاس کوتاه وجود نداره) و معروف کمی دیر به توپ برسه ، با یک چرخش پاس برای منطقه ی ۲ هست .

۸. اگر دریافت بیفته ته منطقه ی ۶ معروف با یک چرخش ناگهانی روی هوا و در حین حرکت پاس می ده به منطقه ی ۴ .

۹. اگر دریافت بین منطقه ی ۴ و ۳ برنامه ریزی شده باشه معمولا ( این یکی حدود ۳۰ درصد درسته) توپ برای پشت خط وسطه ( پاس پشت به منطقه ی ۶) . به خصوص اگر نظری افشار منطقه ی ۶ باشه .

۱۰. اگر توپ هنگام پرش نسبتا زیاد مایل به جلو باشه ( جلو تر از پیشانی ) معمولا ( باز این هم احتمالش کمی پایینه ) پاس برای بازی کن منطقه ی ۲ هست به خصوص اگر پشت خط زن باشه و توپ هم کمی مایل به منطقه ی ۲ .

سوت دوم رو هم بنوازید !

۱۱ . اگر سرعتی زن روی هوا باشه ( کوتاه جمع) و توپ درست روی سر این جناب ، پاس یا منطقه ی ۲ هست یا منطقه ی ۴ که در این جور مواقع اگر منطقه ی ۲ پشت خط نباشه و زرینی منطقه ی ۴ باشه اکثرا منطقه ی ۴ پاس می ده . اون هم کنده ی خیلی تیز .

۱۲. اگر توپ توی محدوده ی یک سوم باشه و سرعتی زن به درستی پریده باشه و کسی این احتمال رو نده که پاس کوتاه هست . به احتمال ۸۰ درصد پاس کوتاه می ده !!!

۱۳. اگر تیم در شرایط بحرانی باشه و کوتاه زن ها جواب ندن به احتمال بالای ۸۵ درصد میره سراغ پشت خط منطقه ی ۲ و اگر اون هم جواب نداد دوباره بر می گرده سراغ پاس کوتاه !

۱۴. یه زمانی خیلی از پایپ استفاده می کرد (‌بیشتر جنبه ی اثبات خودش به بقیه مطرح بود ، اما الان خیلی کمتر شده و پیش بینی کردن زمان استفاده از پایپ تقریبا غیر ممکنه . گاهی وقتی از همه لحاظ به بن بست می خوره ، گاهی هم وقتی خیلی شاژه از پایپ استفاده می کنه .

۱۵. اگر ۲ تای جای خالی پشت سر هم انداخت و خوابید ، و در ادامه شرایط بازی حساس شد ، شک نکنید که سومی و چهارمیش و ... هم در راهه !

۱۶. اگر یک پاس خراب به نظری داد بدونید پاس بعدی هم برای نظریه و خراب تر از اولی ! و معمولا این روند از اون به بعد چند تا در میون تکرار می شه و معمولا پاس هاش هم یکی بعد از دیگری خراب می شه ! و اگر یک پاس خوب بده خودش میاد با افشار صحبت می کنه ! اینقدر که من دیدم افشار روش تسلط داره ( خواسته یا ناخواسته ) خودش روی تیم تسلط نداره !

۱۷. اگر یک روز عندلیب سر حال نباشه زیاد بهش پاس میده تا سر حال بیاد (بنابراین چیدمان دفاع باید به اون سمت باشه . البته این برای زمانی بود که توی سایپا با هم بودن . )

۱۸. معمولا پاس هایی که ازش توقع نمی ره رو (توپ هایی که کامل روی سرش نیست و خیلی خرابه) خیلی خوب پاس می ده و عکس این مطلب هم درسته ! متاسفانه این مشکل در نود درصد ستتر ها وجود داره .

۱۹. اگر دریافت در محدوده ی یک سوم نباشه تقریبا غیر ممکنه که به پشت خط وسط پاس بده .

۲۰. اگر به هر دلیلی از تیم عصبانی باشه احتمال جای خالی انداختنش تا ۵۰ درصد زیاد می شه .

و حالا سوت سوم ... !

خوب دیگه فکر می کنم به اندازه ی کافی گفتم . بیشتر از این ، الان ، نه به ذهنم میاد نه علاقه دارم در موردش فکر کنم ! حدس می زنم حالا به خوبی تفاوت ستتر هایی که به لحاظ روحی قابل آنلایز هستن رو با اون یکی گروه متوجه شده باشید ؟! و این که جناب معروف به لحاظ روحی به راحتی قابل آنالایزه در حالی که با رایانه تقریبا چیزی نشون داده نمی شه !

در بین این هایی که نوشتم ، ۱۰ تای اولی تقریبا احتمالشون و کاربردشون خیلی خیلی زیاده و برای دفاع حریف و تشخیص منطقه ای که قرار سعید خان پاس بده بسیار مفیدن .

خوب دوستان دیدید در سه سوت تونستیم با کمک هم چقدر راحت روش کار بهترین ستتر ایران و شاید آسیا رو تحلیل و بررسی کنیم و به نتیجه برسیم ؟! نظرتون چیه ؟! خوب بود ؟!

یه نکته ، در کامنت ها بعضی از سروران گرامی پرسیده بودن که چرا بنده معتقدم که باید معروف رو کنار گذاشت در حالی که الان تجربه ی خیلی خوبی داره و به عنوان شاهد مثال fei بازی کن تیم ایتالیا رو بیان فرمودن .

باید خدمت این سرور عزیزم عرض کنم که بنده به هیچ وجه موافق کنار گذاشتن معروف از تیم ملی نیستم ! من فقط گفتم که باید ایشون برای یک مدتی کنار گذاشته بشه تا به خودش بیاد و بفهمه که برای بازگشت به تیم ملی باید تفکر جدید داشت ، باید خلاقیت رو به کار انداخت و روش های جدید ابداع کرد . بلایی که نا خودآگاه سر حسینی اومد و اون رو از تکراری بودن در آورد . و در ضمن باید در کنار معروف حتما یک بازی کن عالی ، از هر رده ی سنی که می خواد باشه ، داشت ! چون اگر الان معروف به این راحتی قابل تشخیصه شک نکنید که ۱ سال بعد دیگه هیچ چیزی برای غافل گیر کردن حریف نداره ! و مثل یک سیگار که دودش می کنن ، دود می شه و می ره هوا ! من هم اگر هی انتقاد می کنم ، هی مطلب می ذارم برای اینه که شاید یکی این مطالب رو خوند و عبرت گرفت یا لااقل به گوش این برادرمون رسوند ! ایشون نیاز شدید به اصلاح تاکتیکی و روحی داره ! امیدوارم جواب قانع کننده ای داده باشم .

خوب دوستان این هم از پست امروز ، امیدوارم که اگر چیزی از این پست به دردتون نخورد لااقل سوت زدن رو تمرین کرده باشید !

به امید موفقیت همه شما سروران گرامی .

خداحافظ

تبریک به خودم ، تسلیت به شما !

سلام دوستان

اون هایی که با این وبلاگ آشنایی دارن می دونن که من این جا خیلی وقت ها مطالب غیر والیبالی و غیر فنی هم به اقتضای زمان و نیاز می ذارم :

قاعدتا من هم باید مثل همه بگم :

بازی رو دیدید ؟! دیدید ایران چقدر بد بازی کرد ؟! غصه خوردید ؟! و ...

اما از اون جایی که سوالات بالا اصلا در ذهن من شکل نگرفت ، نمی پرسم !!!

بازی خیلی قشنگی بود . شخصا کلی حال کردم و خدیدم ! دلتون بسوزه ! بد نیست به سه پست قبل یک نگاهی بندازید ، جایی که حدود 2 هفته پیش در انتهای پست نوشته بودم :

پ.ن : قابل توجه تمام کسایی که معتقد هستن که تیم ملی امسال ، قهرمان گوانگجو می شه : من هم خیلی امیدوارم که قهرمان بشه . اما به استیل این تیم نمی خوره ! یعنی اگر دوم هم بشه کلی جای تشکر داره ! تجربه ی گذشته و بازی های این تیم توی این مسابقات بد جوری زنگ خطر اول نشدن رو توی گوش من به صدا در میاره ! امیدوارم که مثل همیشه ( مسابقات نوجوانان که یادتونه ؟!) اشتباه کرده باشم . آمین یا رب العالمین !

تصمیم گرفتم که حتما یه مسابقه ی شرط بندی راه بندازم و کل پول ها رو درو کنم ( حیف که شرعا حرامه ! ) .

در کل جاتون خالی ، کلی خندیدم !!! خیلی بامزه بود وقتی جناب سر مربی آخر بازی اون دو تعویض رو انجام داد ، اون موقع یقین کردم که ایشون هم تسلیم سرنوشت این باخت شدن . البته دوستان و عزیزان فراموش نکنید که ما یه زمانی آرزو می کردیم از تیم ژاپن 25 - 10 ببازیم اما الان از این که 25 - 13 می بازیم کلی ناراحت می شیم ! تازه یک ست رو هم گرفتیم ( دیگه چی می خواین شما از این تیم ؟!) !

البته واقعیت اینه که بنده حدس می زدم که ایران چین فاینال رو برگزار کنن ( خداییش اصلا ترکیب تیم چین رو ندیده بودم وگرنه احتمالا از نظرم بر می گشتم ! چون متوجه شدم ستتر اصلی چین توی بازی نبوده . ) . اما خوب ، چین حذف شد و من به جبران این پیش بینی اشتباهم در مورد فاینالیست ها ست دوم ( همون ست عجیب غریب که 25 - 13 باخت ) ، حدس زدم که این بازی چهار سته بشه . و به لطف خدا حدسم درست از آپب در اومد !

اما سوال این جاست : این حدس ها از کجا پیدا شد ؟!

ببینید خیلی سادست ، کافیه چشمتون رو باز کنید ! به جای تعصبات واقع بین باشید ؛ به جای گوش دادن به صدای جمعیتی که پیروزی رو فریاد می کشن ، به صدای آروم شکست گوش کنید . اون وقت می تونید به راحتی ببینید که بازی ایران جلوی تایلند اولین زنگ خطر بود ! اون بازی داد می زد که این تیم بر خلاف ادعای جناب معدنی شخصیت قهرمانی نداره . چیزی که برای موفقیت حرف اول رو می زنه . کافیه دوره های گذشته رو ببینید که هر جا روی تیم فشار پیروزی وارد شده ، دقیقا نتیجه ی عکس داده . متاسفانه تیم بزرگسالان ما با تیم نوجوانان ما در این مورد تفاوتی ندارن ! اون وقت می بینید که غول بزرگ شکست پشت شل بازی کردن این تیم جلوی تیم های ضعیف پنهان شده . اون وقت می بیند که خنده های تحقیر آمیز آقای خوش خنده وقتی که یک توپ بد جلوی پاش می خوابه ، داد می زنه که ایران داره مدال طلا رو از دست می ده . اون وقت به روشنی می بینید که والیبال ایران تا 10 سال دیگه  دوباره به شرایط افتضاح گذشته بر می گرده . اون وقت می بینید که این باخت مفتضحانه خلاف اشک ها و ناراحتی هایی که در پی داشت تونست والیبال ایران رو تا حد اقل 5 سال دیگه بیمه کنه در غیر این صورت ( اگر ایران طلا می گرفت ) شکی وجود نداشت که از 5 سال بعد دوباره ما باید منتظر بازگشت به شرایط گذشته باشم ! اما بعد :

آقای معدنی عزیز سلام :

امیدوارم که این باخت شما رو از این خواب طولانی بیرون آورده باشه ! امیدوارم که متوجه شده باشید دارین راه رو اشتباه می رین . راه قبلی ( شاید هم فعلی !) شما این تیم رو تا یه حدی بالای تپه موفقیت آورده ، باقی راه رو باید با دنده ی 4 حرکت کنید ! شیب  مسیر کمتر شده اما هنوز سرعت ما به سرعت رقبا نرسیده . مبادا زمانی برسه که لاک پشت هایی مثل تایلند از غفلت و خواب خرگوشی ما استفاده کنن و بلایی که ما امروز سر چین و کره میاریم رو سر ما بیارن ؟! و هم چنین فاصله ی ما با چین و کره زیاد بشه ! فراموش نکنیم که این دو تیم کاملا جوون هستن و تیم ما داره به سمت میانسالی می ره ! مبادا دوباره به کسی مثل کاییچ ( البته این بار از صدقه سر شما !) نیاز پیدا کنیم !

آقای معدنی عزیز : حرفه ای بودن به تمرین کردن در زمان مرخصی نیست ! حرفه ای بودن یه روحیه است . حرفه ای بودن یعنی این که برای دل خودمون بازی کنیم بدون توجه به این که آقای فلانی یا بهمانی یا تمام عالم و آدم به ما گفتن که باید برای کشور طلا کسب کنید ! بدون توجه به این که توی سالن تمام تماشاچی ها داد می زنن "موسوی" یا داد می زنن "شیمیزو" ! بدون توجه به اختلاف امتیاز دوتایی یا 10 تایی ( اشاره به تعویض آخر بازی !) . اخلاق حرفه ای اونی نیست که شما جلوی ایتالیا به نمایش گذاشتید ، چرا که هم من و هم خود شما می دونیم که در بازی با ایتالیا به دلیل عدم فشار روانی روی بازی کن ها ، به راحتی تونستین بازی خودتون رو بکنین ، خودتون هم اصلا نمی خواستین بازی رو ببرید . با این هدف رفتید توی زمین که آبرومندانه ببازید . اما از "اقبال کله گوشه ی گل" داور ، و اشتباهات متعدد خود ایتالیایی ها باعث شد که یک فشار روانی شدید روی اون ها ایجاد بشه و بچه ها از این فرصت استفاده کنن و موفق بشن .

آقای معدنی عزیز : هم من و هم شما می دونیم که این تیم نیاز به پشتوانه داره . هم من و هم شما می دونیم که اگر کسی مثل آقای معروف یک دوره به اردو دعوت نشه از مشکل تکراری بودن در میاد و می تونه خیلی کار های جدید بکنه . پس چرا فقط شعار پشتوانه سازی رو می دید ؟! هم من و هم شما می دونیم که تشکیل تیم امید هیچ خدمتی به تیم اصلی نمی کنه ! بلکه با این کار هزاران استعداد دیگه در سراسر کشور به هدر می رن ! آیا از نظر شما تیم امید نمی تونه جای افرادی باشه که به هر دلیل در سنین نوجوانی و جوانی نتونستن به جایی برسن و حالا با تمام استعداد هاشون و توانایی هاشون دارن تلف می شن ؟! آیا ما جانشینی برای ستتر ها نداریم ؟! پس یا چشم حضرت عالی اون نور رو نداره ، و یا چشمان این بنده ی حقیر بیش از حد بیناست !

آقای معدنی عزیز : آیا وقتش نرسیده که تاثیرات روانی رو روی تیم بزرگسالان قبول کنیم و کمکی که یک روان شناس واقعی می تونه به تیم بکنه ؟! و بپذیریم که کسی مثل عندلیب فقط و فقط و فقط به خاطر مسائل روحی داره گوشه نیمکت ها خاک می خوره ؟! بذارید رک بپرسم :

آقای معدنی آیا شما از تمام ظرفیت ها استفاده کردین ؟! که امروز داد حرفه ای شدن والیبال رو سر می دید ؟! آیا همه چیز والیبال در اردو بودن و تمرین بی وقفه خلاصه شده ؟!  اگر پاسخ مثبته پس چرا به ژاپن باختید در حالی که بی شک هر تیم دیگه ای هم به فینال می رسید ایران می باخت !

آیا وجدانا پیش خداوند مسئول نیستین ؟!

به امید اصلاح امور !

خوب دوستان می خواستم این پستم رو به یک سری مطالب دیگه اختصاص بدم اما از اون جایی که به قول رایج سر دماغ اومده بودم (!) تصمیم گرفتم که این آپ رو بکنم . البته خیلی مطالب راجع به بازی ایران و ژاپن موند ، که انشاالله به شرط حیات حتما این بازی رو با کمک هم تحلیل می کنیم .

خوب بیش از این مزاحمتون نمی شم . در ضمن فراموش نکین که در کامنت ها این پیروزی شیرین رو به من تبریک بگید !!!

موفق باشید .

پ.ن : در همه چیز تعادل حرف اول رو می زنه ! فوتبال زحمت خودش رو کشید ، تیم تلاشش رو کرد ، اما نتیجه نگرفت . اگر قرار باشه ما این تیر های تند انتقاد رو به سمت فوتبال روانه کنیم و بخوایم که بیشتر بودجه ی فوتبال رو به ورزش های دیگه اختصاص بدن که دیگه عملا با اون ها فرقی نداریم !!! یادمون نره انصاف همیشه حرف اول رو می زنه .

خانه ی موفقیت کجاست ؟!

به نام خالق قدیر غدیر .

سلام .

همیشه توی زندگی دنبال موفقیت می گردیم . گاهی وقتا اینقدر توی خودمون فرو می ریم که نمی بینیم داریم چی کار می کنیم . به هر شکلی که شده می خوایم پیروز میدانی باشیم که نه می دونیم انتهاش کجاست و نه می دونیم چه عواقبی داره . از آدم کشی و قتل گرفته تا رشوه و دم این و اون رو دیدن ، دنبال کامیابی خودمونیم !

بعضی ها که خیلی دیگه خوبن و خیلی انسان های شریفی هستن ، به جای این کار ها (رشوه و ...) میان و ساعت ۷ می رن بیرون و شب ، ساعت ۱۲ میان خونه . به این در و اون در می زنن که شاید یه فرجی بشه ! بعضی های دیگه خودشون رو گوشه ی خونه حبس می کنن و شروع می کنند به راز و نیاز با خدا که : ای خدا ! ما بد بختیم ، بی چاره ایم ، فلک زده ایم و ... جون ننت (!!!) یه پولی برای ما بفرست ، یه کمکی بکن که توی این کار موفق بشیم و ...

اما ...

رک بگم ، چرا طفره برم ؟! ما آدم ها بد جوری راه رو گم کردیم ، از اون والیبالست عادی بگیر ، تا اونی که میاد تیم ملی برای کسب افتخار . از اونی که صبح و شب تمرین می کنه ، تا اونی که فقط یه آدم خوش استیل قد بلنده ... تا مثال های غیر والیبالیش . بازم می گم : ما راه خونه ی موفقیت رو بد جوری گم کردیم ! وقتی هم که به خونه نمی رسیم به زمین و زمان فحش می دیم ، با خدا قهر می کنیم که چرا مسیر داراز شده ! پس راه کجاست ؟ اصلا موفقیت واقعی چی هست ؟!

امروز بر خلاف عادت مالوف که معمولا از غدیر به عنوان مبدا تشیع و سر آغاز راه امامت یاد می شه ، می خوام از یه دید دیگه بهش نگاه کنم ، چون در اون وادی سخن و مطلب زیاد گفته و نوشته شده .

غدیر روز آشتی دوباره ی بنده ها با خداست . روزیه که ما می فهمیم توی راه اشتباهی قدم برداشتیم . روزیه که همه چیز و همه کس از کسی یاد می کنن که موفقیت در خونش گدایی می کنه . روزیه که ما می فهمیم : موفقیت ، نه به دست آوردن پول و ثروت و شهرته که بندگی خداست ، که تلاش برای علی -علیه السلام- شدنه ! و این که برای موفقیت یک شرط لازم (نه کافی) رو فراموش کردیم : شرط گدایی دم در خانه ی حضرت علی -علیه السلام- و فرزندان بزرگوارشون .

غدیر به ما یاد آوری می کنه که ما با صراط مستقیم عهد کردیم ، پس چرا برای رسیدن به موفقیت های کاذب تا حدی جسور می شیم که راه درست رو زیر خروار ها خاک حسد مدفون می کنیم ؟! غدیر به ما یاد آوری می کنه که راه پیروزی انسان در راه اهل بیته و راه موفقیت باید در راستای راه اهل بیت باشه ، پس چرا گاهی این قدر محو این دنیا می شیم که راه پیروزی رو فدای یک شکست مفتضحانه می کنیم . غدیر به ما یاد آوری می کنه که راه موفقت راه خداست ، کمک خواستن از امامان معصوم در راستای همین راه قرار داره . حالا اگر می خوایم توی کار هامون موفق بشیم باید راهمون رو راه خدایی قرار بدیم و بیعتمون در غدیر رو فراموش نکنیم . فراموش نکنیم که وظیفه ی ما خیلی مهم تر از بازی والیباله !

وظیفه ی ما خدایی شدنه ، اگر اشتباه کردیم ، تجدید بیعت کنیم .

غدیر روز تجدید بیعت هاست . خانه ی موفقیت اینجاست .

روز تجدید بیعت برای موفقیت مبارک !

آخرین حربه ... !

سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی ، امیدوارم که حالتون خوب باشه و اوضاع به کام ؟!

اگر پست قبلی رو مطالعه می کردید بر شما نیک هویدا می شد که این وبلاگ قراره سه شنبه ها آپ بشه ، اما بعضی از روز های هفته به خصوص 5 شنبه یا جمعه اگر فرصتی بود حتما خدمت می رسم (که خوشبختانه این دو هفته شانس با من یار بود !) .

--------------------

خوب کجا بودیم ؟ آهان ! می خوام یه کمی با هم در مورد بازی ایران و تایلند صحبت کنیم . اولا که من چندان فرصت دیدن بازی رو نداشتم و ست دوم رو از اواسطش دیدم (ست سوم رو هم ندیدم !) . شاید حدود 1 سال بود که بازی به این قشنگی ندیده بودم ! اولین بار بود که یک ستتر تونست واقعا حدود 15 ثانیه من رو مبهوت کنه ! و اولین بار بود که یک جای خالی دهان من رو از تعجب باز گذاشت ! نمی دونم متوجه شدین دارم در مورد چی صحبت می کنم یا ؟ نه بابا معروف کیه ! ستتر تایلند رو می گم ، همون جای خالی که بدون پرش انداخت پشت مدافع ها متوجه شدید (اگر متوجه نشدین ادامه ی مطلب رو هم نخونین ...) ؟!

آخرین باری که چنین چیزی رو دیده بودم حرکتی بود که خودم انجام دادم (من اصلا دچار بیماری خود ستایی نیستم هاااا !!! به دور از شوخی فقط خواستم بگم که این حرکت و این مدل جای خالی - که بخوابه در زمین حریف - خیلی خیلی نادره .)

تمام مقدمه های بالا رو عرض کردم که به این نتیجه ی مهم برسم : توپ ستتر تایلند در زمین ایران خوابید چون اون توپ تقابل صد در صد دو نوع سبک کاملا متفاوت بازی بود . اصلا یعنی چی ؟! آخه پشمک ، به کرایه ی تاکسی چه ربطی داره ؟!

در جواب باید عرض کنم که این پست رو تا آخر بخونین تا ببینین که نه تنها پشمک به کرایه ی تاکسی ، که حتی بازی شنای با مانع به هدف مند کردن یارانه ها ربط داره !!! ( دیگه زیادی بامزه شد !)

خدمت دوستان عزیز عرض کنم که بازی ایران و تایلند تقابل صد در صد و تمام عیار دو سبک کاملا متفاوت والیبال بود ، سبک قبل از قرون وسطی (!) و سبک حال حاضر دنیا . تایلند با شیوه ی کاملا قدیمی والیبال بازی می کرد ، شیوه ای که در اون : ستتر ها نمی پرند ، سرعتی زن ها به جای سه گام درست و حسابی لِنگ می زنند و خودشون رو به توپ می رسونن ، پاس های دو طرف آنتن پاس های کاملا بلند یا حد اکثر متمایل به کنده هست ، به جای پایپ از پشت خط وسط استفاده می کنند ، بازی کن ها اگر خیلی بلند باشند 190 سانتی متر هستند و ... . شاید تنها چیزی که در مورد تیم تایلند با والیبال روز دنیا هم تطابق داشت ، سرویس های پرشی بود .

اما چرا تایلند با این همه تفاوت سبک بازی و اون هم استفاده از سبک های از مد افتاده ، تونست توی ست دوم تا این حد ایران - مدعی استفاده از سبک روز دنیا - رو اذیت کنه ؟! ( بی تعارف بگم که حق تایلند بود که یک ست رو از ایران بگیره )

جواب این سوال دقیقا می شه چیزی که امروز می خوام در موردش با هم صحبت کنیم یعنی : آخرین حربه ...

بذارید مثل همیشه با یه مثال شروع کنم ، چطوره ؟!

خوب یادم میاد قبل از این که والیبال رو درست و حسابی بازی کنم ، در رشته ی دوست داشتنی پینگ پنگ ، یا همون تنیس روز میز فعالیت می کردم (فکر کنم تنها رشته ی ورزشیی که تجربه نکردم ، پرش از روی صفحه ی  شطرنج با اسب باشه !!!) . اون موقع من تقریبا یک بازی کن نیمه حرفه ای بودم ، کسی که راکتش به صورت چسبیه ، چوب راکتش با لایه های کربن پوشیده شده و ... (اونایی که حرفه ای بازی کردن می دونن چی می گم ) .

باری - خلاصه - یک روز مربی عزیز به این حقیر فرمان دادن که برو با فلانی بازی کن . حالا این آقای فلانی کی بود ؟! یه بازی کن تازه کار با یک راکت کاملا معمولی (شاید هم با رویه های پاره شده !) ، و نه چندان آشنا به فنون حرفه ای و ... . اولش کمی ناراحت شدم ، گفتم بابا من با این همه ادعا برم با این جناب یارو هم میز بشم (منظور میز پینگ پنگه !) ؟! ای دریغ ، مربی دیگه من رو دوست نداره ، به من اهمیت نمی ده و ... ! خلاصه رفتیم رو به روی هم استادیم و بازی شروع شد . با بی خیالی اولین امتیاز رو گرفتم . سرویس دوم رو که زد من اومد جواب بدم ، زدم توی تور . سوی که زده شد و بازی به گردش افتاد ، اومدم با یک لوپ (یه چیزی شبیه آبشار خودمون توی والیبال با این تفاوت که سپین -Spin- از روی توپ داره یعنی توپ می چرخه و حرکت می کنه ) جوابش رو بدم ، دوباره توپم رفت توی اوت .

کمی جدی تر شدم ، اما دیگه دیر شده بود ... سرتون رو درد نیارم ، من اون بازی رو 11 - 2 باختم !!! وقتی به مربی نتیجه رو گفتیم ، با تمسخر به من می گفت از این ضعیفه باختی ( حیف شد چون اگر این پست رو می خوند دیگه این حرف رو نمی زد !) ؟؟!!

من اون روز یک درس مهم ، نه بهتر بگم یک درس خیلی خیلی مهم توی زندگیم گرفتم ، می دونین چی بود ؟ اگر گفتین : این که هیچ حریفی رو دست کم نگیرم ؛ سخت در اشتباه هستید ! درسی که من اون روز گرفتم این بود  : هرضعیفی می تونه برنده ی بازی باشه ، به شرطی که از آخرین حربه استفاده کنه !

بازی امروز ایران موید این نتیجه بود که البته اگر تایلند به روش بازی خودش ادامه می داد .

حالا این آخرین حربه چی هست ؟!

می دونین چرا من اون بازی رو باختم ، یا ایران توی ست دوم به این سختی گیر افتاد ؟ دلیلش یک چیزه ، چیزی که من بهش می گم : بازی نا متعارف عادت ما !

بذارید روی همون مثال خودم توضیح بدم . من اصلا با سبک بازی اون بازی کن عادت نداشتم ، من عادت کرده بودم که تمام توپ هایی که از طرف حریف هام برام میاد ، سپین داشته باشه . عادت کرده بودم که توپ یک سری از مناطق خاص میز فرود بیاد . عادت کرده بودم که توپ نوع خاصی از شتاب رو داشته باشه . عادت کرده بودم که ...

اما در اون بازی ، اون توپ ها که از طرف حریف ضعیف من ارسال می شد ، هیچ کدوم از ویژگی های بالا رو نداشته . من گیج شده بودم ، هیچ کدوم از پیش بینی هام درست در نمیومد . و زمانی که فهمیدم باید روش بازیم رو تغییر بدم ( یعنی باید فکر کنم من هم یک راکت مثل راکت حریفم توی دستم دارم ... یک راکت کاملا عادی ، راکتی که بازی عادی هم می طلبه ) ، دیگه خیلی دیر شده بود و من عملا باخته بودم ، باختی که تضعیف روحیه ی من و ترس شدید از تحقیر شدن به اون کمک می کرد .

این اتفاق سر بازی ایران هم افتاد . خیلی بعید می دونم برای موسوی تا آخر عمرش چنین شرایطی پیش بیاد که مجبور بشه توش یک سرعتی زن رو دفاع کنه که توپ رو به اون شکل می زنه ! خیلی بعید می دونم برای آقای خوش خنده (!) تا آخر عمرش چنین جای خالیی پشت سرش بخوابه . خیلی بعید می دونم که ... . خیلی بعید می دونم که این تیم ملی دیگه به چنین تیمی بر بخوره . تیمی که سبک بازیش با هیچ کدوم از اصول و تمرینات تیم ملی ایران سازگار نیست . اما ایران توی همین دیدار هم امتحانش رو اصلا خوب پس نداد ! شاید اگر والیبال یک ورزش تیمی نبود ، شاید اگر آنالایزوری کنار تیم نبود ، شاید اگر مربی آشنا به سبک بازی قدیمی ها و علم جدید والیبال کنار تیم نبود ، در کل اگر عوامل کمکی خارجی کنار تیم نبودند ، الان جای ایران و تایلند عوض می شد .

شاید این سوال به ذهنتون اومده باشه که : تیم ایران با کلی تیم ضعیف تر از تایلند بازی کرد ، تیم هایی که به مراتب سبک بازیشون نسبت به تایلند بیشتر با ما فرق می کرد پس چرا اون ها ما رو تا این اندازه تحت فشار نذاشتن ؟!

عرض شود خدمتتون که : 1. اون ها هم تاثیر گذاشتن ، اما کمتر بود 2. اون ها از این تفاوت در سبک هیچ استفاده ای نکردن ، از مدل جای خالی انداختن بگیر ، تا پاس کوتاه و پشت خط (که کلا استفاده نمی کردن !) 3. تفاوت روحی هم مهمه ، تایلند نسبت به اون ها با تجربه تر بود و هم چنین چون یک ست از چین گرفته بود امیدوارانه تر بازی می کرد 4. و از همه مهم تر نقش ستتر توی این تفاوت هست ، نقشی که با دیدن بازی های قبلی و مقایسه ی اون ها با بازی امروز ، امکان نداره متوجهش نشید . سبک استفاده از بازی کن ها و پاس دادن ها ، سبک جای خالی انداختن ، سبک به حرکت در آوردن بازی کن ها و... تمام این ها موجب می شد که به این تفاوت سبک دامن زده بشه و آشکار تر بشه ازش بهره برد .

خوب تمام اراجیف بالا رو به هم بافتم که به شما بگم که اگر با یک تیم خیلی خیلی قوی تر از خوتون بازی کردید ، نه به عنوان یک آرمان که به عنوان یک واقعیت عینی برای بردن توی زمین برید . اما وظیفه ی شما به عنوان ستتر اینه که این تضاد ها و این تفاوت های در سبک بازی رو یا : 1. ایجاد کنید ، و یا اینکه 2. اگر وجود داره ، بیش از حد بهش دامن بزنیند تا تیم مقابلتون با یک موجود کاملا نا آشنا ( نه یک تیم ضعیف مردنی !!!) مواجه بشه .

حالا اینکه چه طور این کار ها رو انجام بدید موضوع پست بعدی منه ( نمی شه که همش رو یه جا بگم ، این طوری کفگیر می خوره ته دیگ !)

خوب دوستان شرمنده که سرتون رو درد آوردم ، تا سه شنبه ...

موفق باشید .

اگه گفتی کجا پاس می ده ؟!

سلام دوستان عزیز :

یعنی من مرده ی این همه استقبالم ... آخی ... ! می دونین چی حرص من رو در میاره ؟! بعضی از عزیزانی که وبلاگ رو لینک کردن بعد از یه مدتی لینک رو از وبشون حذف کردن ، بد بختی سر اینه که هزار تا وبلاگ توی لیست لینک ها شون بوده که تعطیل شده بعد صاف اومدن لینک ما رو حذف کردن ! عجب حکایته هاااا ! بابا از من خوشتون نمیاد چی کار به لینک بی چاره دارین ؟! هیییییی روزگار بی وفا ...

-----------------

خوب از شوخی که بگذریم میایم سراغ اصل مطلب یعنی ست و ستتر .

دیدم خیلی حیفه ... من این همه مطلب در مورد ستتر ها و این که چه کار باید بکنن نوشتم ، حالا زمان اینه که بگم چی کار نباید بکنن !

یه بار داشتم به یکی از دوستان می گفتم که ستتر ها بر سه پایه ی کلی قرار دارن :

۱. موجوداتی که به لحاظ فیزیکی قابل آنالیز هستند : این گونه ی نه چندان نادر از ستتر ، با یک آنالیز ساده به وسیله ی جناب آنالیزور به راحتی دستشون خونده می شه . یعنی اگر حضرت عالی تشریف ببرید پشت کامپیوتر آنالیزور به راحتی می تونین یه الگوی منظم از شکل پاس رو به دست بیارین . مثلا چی ؟

سادست ، مثلا فرض کنین که به ستتر گفته شده که دفاع سرعت ، در پاس کوتاه ضعیف عمل می کنه ، این بنده ی خدا هم که وبلاگ حرف های یک پاسور رو نخونده (ادعا می کنیم که استاندارد ترین آموزش های پاس را ارئه می کنیم ، شاید هم بهتر باشه ادعا کنیم که غیر استاندارد ترین آموزش های پاس رو ارائه می کنیم ! نه ؟! اگه گفتی این تبلیغ برای کیه ؟!) فکر می کنه که اگر به حرف بابا مربی مهربون گوش کنه حتما موفق می شه ! زهی خیال باطل که تیم حریف هم آنالایزور داره و دقیقا می فهمه که ستتر داره چی کار می کنه !

یه مثال دیگه می خوای ؟! مثال دیگش اینه که بعضی ستتر ها با وجود تمام توانایی هاشون عادت کردن که از یک منطقه ی خاص بیشتر استفاده کنن ، اونم به شکل بیش از اندازه تابلو ! مثلا این جوجه ستتر عزیز به این نتیجه رسیده که به هر دلیلی (‌غیر شرایط بازی هاااا ) منطقه ی ۴ رو باید بیشتر استفاده کنه (البته هر دلیلی که نمی شه گفت ، معمولا این جور افراد به خاطر تلقین های روانی دیگران و خودشون به این نتیجه رسیدن که روی یک منطقه ی خاص تسلط بیشتری دارن ، البته این جریان بیشتر در ضمیر ناخودآگاه این رفقا تثبیت شده) در این صورت با یک درصد گیری ساده از نرم افزار می شه فهمید که این رفیقمون چی کارست ؟!

بازم بگم ؟! بابا بسه دیگه !!!

۲. دسته ی دوم ستتر ها افرادی هستند که به لحاظ روحی قابل آنالیز هستند : اگر شما بلند شی بری بیش برادر های آنالایزور می بینی که هیچی نمی بینی !!!‌ یعنی می بینی هاااا ، ولی نمی بینی ؟!‌ اه بابا منظورم اینه که توی صفحه ی نمایشگر رایانه (فارسی شده ی :‌ مونیتور کامپیوتر است !) می بینی که هیچ الگوی خاصی از رفتار ستتر وجود نداره . حالا جریان چیه ؟!‌ قضیه اینه که این جعبه ی آهنی (رایانه) شعور و درک نداره . بنابراین عملا خیلی چیز ها رو نمی تونه تحلیل بکنه .

مثلا چی ؟ مثلا این که یک ستتر خاص (نمی خوام اسمش رو ببرم ، نه اصرار نکن !!!)‌ وقتی که گیج می شه و در واقع یه جورایی از بازی می ترسه شروع می کنه چپ و راست پاس کوتاه دادن ! از وسط یک سوم ، وسط دو سوم ( اگه مردی از منطقه ی سرویس هم پاس کوتاه بده !!! ) و ... می ده به بازی کن سرعتی . عملا تا رایانه بیاد و به خودش بجنبه و یک آمار درست و حسابی به دوست عزیز ما (آنالایزور محترم)‌ بده ، تیم حریف ۵ امتیاز افتاده جلو و ستتر به لحاظ روحی به حالت عادی برگشته و دیگه از پاس کوتاه استفاده نمی کنه ( گاهی هم آمار ها به آنالایزور می گه که داره چه اتفاقی می افته اما این دوست ما به دلایل فنی فکر می کنه که تمام این ها یک نقشه است ، در حالی که زهی خیال باطل !) .

یا مثلا این که ستتر در مورد یک بازی کن خاص چند رالی مونده به این که بره سرویس پاس ها رو به اون می ده تا روحیاتش بره بالا و ...

تمام این ها موجب می شه که در کار آنالایز تیم حریف ، قبل از بازی ، حتما یک نفر که به اصول روانشناسی وارده کنار تیم آنالایزور ها ستتر حریف رو مورد نقد و بررسی قرار بده تا توی بازی اصلی بتونه تشخیص بده که الان ستتر داره چه کاری انجام می ده و از کدوم الگو استفاده می کنه .

۳. یک مدل ستتر دیگه هم وجود داره که اسمش رو می ذارم تمام تابلو ! فکر می کنم بهتر بنویسم :‌ بدون شرح ؟!

نتیجه گیری :

قبل از ادامه می خوام یه نکته بگم :

شما نمی تونید نوع اول رو از نوع دوم تشخیص بدید در واقع این دو نوع تفاوت چندانی با هم ندارن به عبارت دیگه مشکل نوع اول تقریبا یک زیر مجموعه ی قابل پیش بینی ((با رایانه)) ، از نوع دومه ، تنها تفاوت مهم و عمده شون اینه که نوع اول رو با یک آنالایز رایانه ای و پیدا کردن آمار پاس ها می شه پیش بینی کرد ، ولی نوع دوم رو فقط با تشخیص های روانی می شه الگوی مناسبی براش پیدا کرد . چون چیزی که آمار ها نشون می دن ، در واقع هیچ چیزه ! یعنی یک سری الگوی پراکنده .

خوب حالا راه درمان چیه ؟!

برای عزیزانی که مشکل نوع اول رو دارن ، باید دو کار مهم انجا بشه :

۱، آنالایز دقیق بازی و به دست آوردن آمار پاس ها

۲. ترک عادت ها با توجه به آمار به دست اومده !!!

اما مشکل نوع دوم هم با یک جمله ی به ظاهر ساده اما پر از معنی حل میشه :

قبل از این که جمله رو بگم یک مطلب رو از قول یک نفر نقل کنم ...

می گن توی کشور های جهان سوم که دستگاه های خیلی پیشرفته ی حفاظتی نیومده ، یکی از اصول حفاظتی از افراد و اماکن مهم کشور ( که چاره ای جز این هم نیست) اینه که همیشه غیر قابل پیش بینی بود ! مثلا ؟!

مثلا این که اگر یک بار تمام کیف یک نفر رو در گیت ورودی گشتید ، ۵ متر جلو تر همون فرد رو دو باره نگه دارید و از اول بگردید !!! دوباره ۵ متر جلو تر همین کار رو تکرار کنید !!! در واقع طوری رفتار کنید که هیچ کس هیچ الگوی خاصی نتونه از رفتار های شما پیدا کنه و سوء استفاده کنه .

مثلا یک بار محافظ ها رو ۱۵ دقیقه ، ۱۵ دقیقه عوض کنید . یک بار دیگه ۵ دقیقه ، ۵ دقیقه و ...

خوب فکر می کنم منظورم رو خوب متوجه شدید ؟ نه ؟!‌ نگید که این قدر باهوش نیستید !!!

بله منظورم واضحه :

در پاس دادن جهان سومی عمل کنید !

خوب دوستان گرامی ، این مطلب هم به پایان رسید . نمی دونم به دردتون خورد یا نه ، اما ای کاش که کاربردی باشه ، نه فقط جهت خوندن مطلب یک وبلاگ .

تا سه شنبه ی بعد ...

موفق باشید و خداحافظ

پ.ن : قابل توجه تمام کسایی که معتقد هستن که تیم ملی امسال ، قهرمان گوانگجو می شه :

من هم خیلی امیدوارم که قهرمان بشه . اما به استیل این تیم نمی خوره ! یعنی اگر دوم هم بشه کلی جای تشکر داره ! تجربه ی گذشته و بازی های این تیم توی این مسابقات بد جوری زنگ خطر اول نشدن رو توی گوش من به صدا در میاره ! امیدوارم که مثل همیشه ( مسابقات نوجوانان که یادتونه ؟!) اشتباه کرده باشم . آمین یا رب العالمین !

عرفه ، آخرین مهلت !

به نام خالق شناخت .

نامش عرفه است ، واژه ای آشنای گوش ها و دلهای خسته که با شنیدنش گل از گل بندگان می شکفد و شیاطین نهان در بند اسارت رب ، اشک حسرت می ریزند و رشک آزادی می برند !

عرفه ، شاید یعنی شناخت محجوب محبوب ممدوح از پس پرده ی نهان غیب . و شاید امروز خالقی که ستایشش را عقل بر ما واجب و نفس بر ما حرام نموده ، رخ نهان خود را از پشت پرده ی روزمرگی ها به در آورد تا درنگی به وجه الله نظاه کنیم .

شاید امروز را باید روز خدا نامید که خلاف آمد عادتِ شب بیدار ماندن ها ، امروز جزو معدود روزهای خداوندی است . روزی که دل سردی ها به دل گرمی ها ، آرامی ها به جوشش ها و تاریکی های مواج ضمیر انسان به روشنایی درخشان نور تبدیل می شود .

پس امروز را باید خواند ، از ورای تمام لهو و لعب های دنیا . جایی که تنگناهای حسرت حصار بردباری انسان در تکاپو را ، در هم می شکنند ؛ جایی میان موج میش ها و نیش ها ، باید این عقرب کج رفتار روزگار را با یاری خداوند قهار به زمین زد .

امروز باید توشه ای فراهم ساخت ... شاید گناهان بخشوده شوند ... !

امروز عرفه است ، روز خدا !

آخرین مهلت ما ... شاید تا سال بعد ، شاید تا ابد ... ؟!

تک دست

سلام دوستان .

گفتم شب جمعه ای خیرات اموات عزیز (!!) یه مطلب بذارم که تا سه شنبه می خوام برم وبلاگ خالی نباشه ! اینه که از خوابم زدم و اومدم اینجا تا در خدمت شما دوستان و سروران عزیز و گرامی باشم .

راستی قبل از شروع بگم : اون عزیزانی که لطف کردن و لینک وبلاگ رو پاک کردن ، نگران نباشن ، چون متاسفانه به دلیل حذف وبلاگ لینکشون پاک شده ، البته بدبختانه من هم نمی تونم لینکشون کنم ، چون نمی دونم چه کسانی بودن . بنابراین زبونم لال عذاب وجدان نگیرن !

-----------------------

اگر از یک مربی کار کشته ی والیبال در مورد تک دست پاس دادن سوال کنی ، اولین چیزی که به ذهنش می رسه ، پاس دادن یک توپ رد برای بازیکن سرعتی ، یا منطقه ی ۴ (دیگه خیلی مرام بذاره منطقه ی ۲) هست . اما یه سوال : آیا کاربرد های پاس یک دست به همین جا ختم می شه ؟!

یک بار داشتم با خودم فکر می کردم که چی می شد اگر که ستتر ها می تونستن یک دفعه مسیر حرکت توپ رو تغییر بدن ؟! مثلا توپ منطقه ی ۴ و کاملا رو به روشون رو تبدیل به پاس پشت خط منطقه ی ۲ بکنن ( منظورم توپی نیست که بالای سرشونه هاااا . منظورم توپیه که تقریبا جلوی صورتشونه !) . یا مثلا تا حالا به این فکر کردین که چه طوری می شه توپ جلوی دست بازیکن سرعتی رو یک دفعه انداخت پشت سرش برای پایپ (منظورم اینه که توپ ، رو به روی شما و جلوی دست سرعتی باشه ) . یا دیگه این که برای دفاع حریف یک مانع دید کوچیک ایجاد کرد ؟!

تا حالا به چند تا از این ها فکر کردید ؟! بذارید یک جور دیگه بگم :

والیبال دنیا به میزانی که سریع تر می شه ، دفاعش هم قوی تر می شه . روز به روز بین دفاع جلو و عقب زمین هماهنگی های جدید و عجیب و غریبی صورت می گیره که حمله ها متوقف بشه ( مثل علامت هایی که دفاع جلو به عقب می ده مبنی بر این که پیش بینی می کنه ستتر حریف به کجا قراره پاس بده ! پیش بینیی که اساس کل حرکت دریافت و دفاع رو بر مبنای اون تنظیم می کنن => معمولا دستور العمل این پیش بینی ها ، لحظه به لحظه به وسیله ی آنالایزور ها به سرمربی و از اون ، به بازی کن ها انتقال داده می شه . منبع : خودم !!!) ، علاوه بر این بازی کن ها روز به روز سرویس های دقیق تر و حساب شده تری می زنن ؛ تا سرعت کار رو از ستتر حریف بگیرن . برخلاف چیزی که الان دارن در بوق می کنن که تیم ها و حملاتشون روز به روز داره متنوع تر می شه ، واقعیت اینه که والیبال دنیا به جایی رسیده که در تنوع حمله به یک بن بست وحشتناک خورده .

دقت کردید ؟ همیشه دفاع کردن و به قول معروف آنتی زدن راحت تر از حمله کردنه . شما ممکنه هزار راه حمله بسازی ، اما بالاخره یک روز هر هزارتاش دفاع می شه . پدیده ای که در همه جای زندگی به چشم می خورده ! از نرم افزار ها و کرک کردنشون بگیرید تا اشیا فیزیکی مثل گاوصندوق ها و روش های نوین رمز گذاری ( چقدر به والییال ربط داشت ) ! می خوام این نتیجه رو بگیرم : اگر نتونی نو فکر کنی ، شک نکن نابودت می کنن !

حالا میایم یه کم جلو تر ... ستتر ها دیگه کم کم باید روش های قدیمی رو کنار بذارن و دنبال چیز های تازه باشن ، چیزایی که بتونه اونا رو به ابزاری مجهز کنه که حد اقل تا ۵ سال بتونه کمکشون کنه . روش ها و شیوه های نوین ، چیزایی که با یاد گرفتنش می شه هزاران چیز جدید ابداع کرد . بذارید منظورم رو از این آخری واضح تر توضیح بدم . یعنی چی که با یاد گرفتن اونا بشه هزاران چیز جدید ابداع کرد ؟!

تصور کنین که می خواین یه بازی کامپیوتری بکنین (آخ جانم !) ، دو حالت داره :

۱. می رین مغازه ی آقاهه (!!!) می گین که بلک اپس (black ops : دلتون رو صابون بزنین فعلا برای ایکس باکس اومده !) رو می خوام . آقاهه هم دست می کنه در پیشخون مغازه و بازی رو با قیمت گزاف ۵۰۰۰ تومن (!!!) به شما می ده . و شما می رید خونه و بازی رو نصب می کنید و بازی می کنید . (‌کاملا معلومه که من هیچ اطلاعی از بازی های روز دنیای مجازی ندارم !! چیه فکر کردی فقط جوون ها بازی می کنن ؟!)

۲. می رین مغازه ی آقاهه می گین که من نرم افزار گیم میکر (game maker : نرم افزار ساخت بازی های دو بعدی و سه بعدی به صورت نیمه حرفه ای ، اسم اون یکی نرم افزاره رو که خیلی پیشرفته تر بود ، یادم رفته . برای مثال اگر اشتباه نکنم در بازی های call of duty وقتی اولش باز می شه برای تیلیغ سازنده ها اولش می نویسه activesion ، این همون شرکتیه که موتور بازی رو ساخته ... برای اطلاعات بیشتر به گوگول مراجعه کنین !) می خوام . خوب شما با خرید این نرم افزار (صرف نظر از توانایی کار باهاش و زمانی که ساخت بازی می بره ) برای خودتون یک دنیای جدید رو باز کردید . دنیایی که شما توش می تونین هزاران بازی مثل بلک اپس بسازین ( عمرا اگر بتونین یک اسلحش رو با این گیم میکر بسازین !!!)

خوب تمام این مزخرفات رو عرض کردم که بگم : تا حالا توی دنیای والیبال به شیوه ی اول عمل شده ، مگر مورد استثنایی مثل پاس کنده و ابداع سرعت (که اون ها هم بیشتر به حالت اول می خورن تا دومی) . اما جمله ی بالایی که نوشتم معنیش اینه که شما ستتر ها الان باید و باید دنبال حالت دوم باشید . گرنه مثل سیگاری که می کشن و دود می شه ، یک روز تموم می شید . مثل بلایی که الان به روشنی داره سر والیبال دنیا میاد . به جرات می تونم بگم که بعد از پایپ . هیچ ابتکار قابل توجهی که بشه روش تکیه کرد توی والیبال نیومده ! ابتکاری که یک تیم رو قهرمان المپیک کنه .(مثل زمانی که ژاپن از پاس کوتاه برای اولین بار استفاده کرد !)

خوب برگردیم سر اصل مطلب ...

تک دست یا در اصل توانایی تکیه روی یکی از دست ها چیزیه که می تونه ستتر ها رو متحول کنه ! چیزیه که می تونی ثانیه رو به صدم ثانیه تبدیل کنه ! چیزیه که می تونه در یک آن ، روند ساده ی قابل تشخیص رو به یک چیز پیچیده ی گمراه کننده تبدیل کنه . ساده بگم ، توانایی تکیه روی یک دست می تونه نقش همون حالت دومی رو که در بالا براتون مثل زدم ایفا کنه ...

شاید خیلی هاتون الان بخندید و بگید : من الان با یک دست مثل هلو پاس می دم ! همچین پاس می دم که طرف میخ کنه وسط یک سوم !!!

اما من می گم ، تو هیچی از تک دست پاس دادن نمی دونی ! تا حالا امتحان کردید که تمام بازی رو با یک دست اداره کنید ؟! تا حالا تونستید توپ جلوی صورتتون رو با یک دست تبدیل به پاس پشت کنید ؟! تا حالا تونستید در حالت خوابیده پاس یک دست بدید ؟!‌ باور کنید اگر مربی ستترهای یک تیم تازه کار بودم اولین کاری که می کردم ، به جای مزخرفاتی که در مورد قالب گیری با پنجه به بچه ها یاد می دن ، مجبورشون می کردم شروع کنن با یک دست تمام کار های مربوط به دو دست رو انجام بدن . چه چپ دست باشن و چه دست راست !

باید کار یک ستتر به جایی برسه که در هر پاس عملا از یک دست استفاده کنه و دست دیگه فقط برای هدایت توپ باشه . می دونین کاربرد این کجاست ؟!

کاربردش وقتیه که می خوای با دستتون جلوی چشم دفاع رو بگیرید و با دست دیگه پاس بدید !

کاربردش وقتیه که دوتا دستتون رو از دو سمت مخالف به طرف توپ و رو به بالا حرکت می دید و در یک آن یکی از دست ها رو کنار می کشید و با اون یکی پاس می دید !

کاربردش وقتیه که کلی صبر می کنید تا سرعتی زن کاملا به توپ برسه ، بعد وقتی که خواست دستش رو بیاره پایین و اسپایک بزنه ، شما در یک لحظه با کتف راستتون توپ رو از بالای سرش می اندازید برای پشت خط وسط (در حالی که توپ کاملارو به روی شماست نه بالای سرتون ، هرچند تفاوت چندانی نداره .) !

کاربردش وقتیه که یک حرکت عرضی در امتداد تور انجام می دید و با یک دست (مثلا دست راست به استقبال توپ می رید) و در یک لحظه با دست چپ توپ رو پاس می دید به منطقه ی دو !

کاربردش وقتیه که ...

کدوم یکی از این کار ها رو تماما می شه با دو دست انجام داد و همراه با اون دفاع رو هم فریب داد ؟!

خیلی مطالب در مورد پاس تک دست زیاده و تمریناتی که بشه باهاش این پاس رو تقویت کرد . اگر تمایل داشتید بگید تا در موردش با هم بیشتر حرف بزنیم (از همون قول های معروف که آشنایی دارید خدمتش !!! )

خوب دوستان عزیز ، نمی دونم آیا این پست به دردتون خورد یا خیر ، در هر حال به عنوان اولین پست در وبلاگ باز گشایی شده ، خیلی هم بد نبود . نه ؟!

منتظر نظرات گرمتون (سرد هم باشه مشکلی نیست ! مهم اینه که نظر باشه !)

تا سه شنبه ...

موفق باشید

تا سه نشه ... بازی نشه ...

به نام خالق بازگرداننده...

سلام !

دوست دارم اسمش رو بذارم : تا سه نشه بازی نشه !

بنابر این این حق رو برای خودم محفوظ می دارم که یک بار دیگه برم ... ! :))

از چله ی تابستون شروع میکنم ... نه حوصلش رو ندارم خیلی خیلی طول می کشه تا برسم به امروز ! خوب پس بیاین از همین پاییز برگ ریزان شروع کنیم ، هان ؟! نه بازم خیلی طول می کشه ...

بابا اصلا بی خیال از آخر شروع می کنم ، اسمش رو می ذارم بازگشت غرور آفرین مجدد ستتری نابود شده !

نه خوشم نیومد خیلی آرمانی نبود ، بذار فکر کنم ... ای بابا چه عجله ای داری ؟! ... چه طوره اصلا بهش بگیم علاقه ی من برای تحلیل بازی های گوانگجو ؟! اما ... آخه اینم که دروغ میشه !

اه هیچی ... به قول معروف ( معروف نه هااااا ، معروف !) امشب اصلا نمک ریختنم نمیاد ، زیادی شورش می کنم . خوب حق هم دارم . ندارم ؟! شما ، بله خود شما رو می گم ، 4 ماه دست به قلم نمی شدی ، چه بلایی سرت میومد ؟! مثلا اگر به اِمی ترواپورتی (eemi tervaportti) (جون من زحمت نکش عمرا نمی تونی بخونی !) بگن شما بعد از چهار ماه دوری از میادین بیا پاس بده ، می تونه ؟! خوب معلومه که نمی تونه . حالا این که این یارو کی هست ، بعدا در موردش با هم صحبت می کنیم ، اما اگر خیلی علاقه دارین بدونین ، عکسش رو کنار صفحه می تونین ببینین (در قسمت درباره ی وبلاگ) . ستتر فنلانده ، بهتره بگم بچه ستتر فنلانده (20 سالشه ، اگر اشتباه نکنم) . من اسمش رو می خوام بذارم "استعدادی که هرگز کشف نخواهد شد" !!! ولی چون خیلی طولانی می شه ، بهش می گم اِمی !!! خوب چی کار کنم ؟! شما ها ستتر های ایران رو دوست دارین ، ما می ریم از قبرستان (درستش : غربستان => محل غرب است !) آدم پیدا می کنیم ، طرفداریش رو بکنیم !

خوب دیگه هوا به اندازه ی کافی سرد هست ، منم که این چیز ها رو می گم بیشتر سرد می شه ممکنه شما سرواران عزیز به عنوان کادوی بازگشت از من سرماخوردگی هدیه بگیرید ! البته فعلا به خودم از این کادو ها دادم .

---------------------

از شوخی بگذریم ، پشت هر خنده موج زهر و نیش خوابیده ...

دوست داشتم با اشک و غم شروع کنم ، اما می گن شگوم نداره ! پس دوست دارم نه شروع آرمانی و پر از آرایه های ادبی که شروع ، معمولی داشته باشم . چیزیکه شایستش هستم . بهتر بگم چیزی که هستم : یک آدم معمولی .

در این مدت بعضی ها اون چنان من رو مورد لطف خودشون قرار دادن که نمی دونم چه طور از این همه زحماتشون تشکر کنم ؟! تهمت ها و ناسزاهایی که گفتن ، تحقیر هایی که کردن و من رو بیش از پیش خجالت زده ی خودشون کردن . دوست دارم قبل از هر چیز از این دوستان عزیزم تشکر کنم . به هر حال هر روز در زندگی من یک درس جدیده ، و این نوع برخورد ها درس هر روز . پس دوست دارم از این استاد های بزرگوارم با تمام وجود تشکر کنم که به من درس ، ادب و صبر و وفاداری یاد دادن .

اما نوبت می رسه به کسانی که دلیل بازگشت من شدن ... من نه شایسته این همه محبت شما بودم ، نه کاری برای شما انجام دادم که حتی ذره ای در انتظار من باشید (چه برسه که دنیای وب رو ترک کنید و برید) ، نه توانایی جبران این همه محبت شما را دارم ؛ پس دوست دارم بدونم چرا شما با من این چنین کردید ، و گروه بالا چنان ؟!! بالاخره واقعیت وجودی من یکی بود و هست و خواهد بود ، پس چرا برداشت ها و لطف دیگران تا این حد نسبت به یک نفر می تونه متفاوت باشه ؟!

اما بعد ...

نه از دلیل رفتنم می تونم چیزی بگم ، و نه از تمام علت های مربوط به بازگشتم (در بالا یک علتش رو شرح دادم) . شاید یکی دیگه از دلایل ، وابستگی شدید خودم به وبلاگمون ( نه وبلاگم!) بود که باعث شد تمام موانع پیش رو ، رو کنار بزنم ، تا حداقل یک روز در هفته رو بتونم پیش شما دوستان عزیزم باشم(از دسترسی به اینترنت گرفته ، تا زیر پاگذاشتن غرور خودم ، همون که می گن حرف مرد یک کلامه و ...) . کسانی که نه دیدمشون ، و نه می شناسمشون و نه ... اما عمیقا از وجود عزیز و گرامیشون شاد و خوشحال می شم .

از طرف دیگه خوشحالم که رفتم و برگشتم ، شاید با این کار یک پالایش اساسی در خواننده های وب پیدا بشه ، یک پالایش بین کسانی که واقعا دنبال علم والیبال هستن و کسانی که تنها برای تلف کردن وقتشون به این جا سر می زدن (البته خوشبختانه تعداد این افراد به اندازه ی نصف انگشتای یک پام هم نمی رسه !!!) . باز هم خوشحالم چون دیدم چند وب جدید و تخصصی (به خصوص در مورد ستتر و پاس) باز شده و فهمیدم که به قول دوستان و آشنایان پرچم روی زمین نمی مونه (البته در اصل اون میت (مرده) هست که روی زمین نمی مونه !) .

تصمیم گرفتم که خیلی فنی تر و دقیق تر بنویسم ، مباحث رو بیشتر تخصصی کنم ، و در عمق بیشتری فرو برم ، شاید که با هم بتونیم به نتایج خوبی برسیم .

اما به عنوان آخرین کلام :

ای عزیزی که الان داری مطالب من رو می خونی و به این جا رسیدی (اولا : چه حوصله ای داری تو !!!) :

چرا ما همیشه مرده پرستیم ؟! چرا باید یک نفر از بین ما حتما بره تا به این نتیجه برسیم که اون یک نفر شاید ارزش بودن در کنار ما رو داشت . شابد ارزش و حقش تحقیر ها و آماج حملات ما نبود . شاید او هم مثل ما یک انسان بود ... نه ؟!

آیا وقت عوض کردن شیوه ها و روش های گذشته نشده ؟!

پ.ن: از صمیم قلب از عزیزی که در مدت نبودن من زحمت وبلاگ رو خالصانه به دوش کشیدن تشکر می کنم ... در واقع این تنها کاریه که می تونم بکنم . امیدوارم که همیشه خوشبخت و سرافراز باشن.